اسکندر کبیر
امتیاز دهید
سرآغاز کتاب:
پسرک در آفتاب سوزان ایستاده بود. میانه بالا و موخرمایی بود، بینی کشیده، چشمان آبی و چهره زیبا داشت؛ نیرومند و بیباک بود و سری سودائی داشت. این پسر، اسکندر فرزند فیلیپ پادشاه مقدونیه بود. در پرتو خورشید بانتظار ایستاده بود . ناگهان جنب و جوشی پدیدار شد، اسکندر پدرش فیلیپ را دید که میآید. فیلیپ مردی نیرومند و ستبر بود که از یک چشم نمیدید و از یک پا می لنگید. پسرک او را دوست می داشت .
خورشید اردیبهشت در یونان و مقدونیه سوزان است. اسکندر که چهارده سال بیش نداشت و میخواست به آنچه در پیرامون کاخ میگذشت نیک بنگرد، در آن لحظه بخورشید سوزان چشم دوخته بود. فیلیپ، اسکندر را آنسوی میدان دید و شادمان دستی برایش تکان داد. فیلیپ را درباریان، ملازمان و سوارکاران در میان گرفته بودند. مقدونیان چابک سوارانی ممتاز بودند. زبردستی آنان در سواری به «سنتور» می مانست.
شهری که این واقعه در آن روی داد «پلا» Pella پایتخت مقدونیه بود . این شهر امروز وجود ندارد ، آنروز هم یک دهکده کوهستانی بیش نبود که کلبه های سنگی و سربازخانه هایی برای سپاهیان خونریز داشت. در آنروزگاران، خدایان بیشمار بودند و مردم سخت بآنها دلبستگی داشتند. ازینرو پیوسته معبدهای تازه بنا میشد. در آنزمان ۳۴۲ سال بمیلاد مسیح مانده بود. شاید بدیده ما آن روزگار بسی دور جلوه کند؛ اما از نظر تاریخ نیست. اگر آنرا با عمر بشر بسنجیم تنها ۷۰ نسل از آن دوران میگذرد...
بیشتر
پسرک در آفتاب سوزان ایستاده بود. میانه بالا و موخرمایی بود، بینی کشیده، چشمان آبی و چهره زیبا داشت؛ نیرومند و بیباک بود و سری سودائی داشت. این پسر، اسکندر فرزند فیلیپ پادشاه مقدونیه بود. در پرتو خورشید بانتظار ایستاده بود . ناگهان جنب و جوشی پدیدار شد، اسکندر پدرش فیلیپ را دید که میآید. فیلیپ مردی نیرومند و ستبر بود که از یک چشم نمیدید و از یک پا می لنگید. پسرک او را دوست می داشت .
خورشید اردیبهشت در یونان و مقدونیه سوزان است. اسکندر که چهارده سال بیش نداشت و میخواست به آنچه در پیرامون کاخ میگذشت نیک بنگرد، در آن لحظه بخورشید سوزان چشم دوخته بود. فیلیپ، اسکندر را آنسوی میدان دید و شادمان دستی برایش تکان داد. فیلیپ را درباریان، ملازمان و سوارکاران در میان گرفته بودند. مقدونیان چابک سوارانی ممتاز بودند. زبردستی آنان در سواری به «سنتور» می مانست.
شهری که این واقعه در آن روی داد «پلا» Pella پایتخت مقدونیه بود . این شهر امروز وجود ندارد ، آنروز هم یک دهکده کوهستانی بیش نبود که کلبه های سنگی و سربازخانه هایی برای سپاهیان خونریز داشت. در آنروزگاران، خدایان بیشمار بودند و مردم سخت بآنها دلبستگی داشتند. ازینرو پیوسته معبدهای تازه بنا میشد. در آنزمان ۳۴۲ سال بمیلاد مسیح مانده بود. شاید بدیده ما آن روزگار بسی دور جلوه کند؛ اما از نظر تاریخ نیست. اگر آنرا با عمر بشر بسنجیم تنها ۷۰ نسل از آن دوران میگذرد...
آپلود شده توسط:
ملا ممدجان
1402/08/29
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اسکندر کبیر
با سلام و درود فراوان به خوانندگان محترم . بنا به نظر بسیاری از ایرانی ها و بلکه به نظر بعضی از کارشناسان و پژوهشگران علم تاریخ ، اسکندر و در زبان های خارجی Alexander ، یک فاتح و کشورگشای مغرور و همچنین خرابکار و بدکار بیش نبوده است . در این مورد روایات یونانی و غیر یونانی موجود است . می توان گفت که معلم اول یا همان ارسطو و به زبان یونانی ارستاتالیس که معلم و استاد اسکندر بود نتوانست وی را درست آموزش داده و تربیت نماید . فقط کشورگشایی و فتح سرزمین ها که ملاک افتخار برای شخصیت های تاریخی نیست بلکه رفتاری است که با اقوام مغلوب و شکست خورده داشته اند . مثلا بعضی نویسندگان غربی رفتار مسلمانان در زمان فتح اندلس یا اسپانیا را تحسین کرده اند و گفته اند که اقلیت های آنجا از این که مسلمانان آن ها را از دست ظلم حاکمان مسیحی نجات داده بودند خوشحال شدند . در ادبیات فارسی فقط در کتاب هایی مانند خردنامه اسکندر از وی به خوبی یاد شده است که به نظرمی رسد از روی اشتباه و فقدان مدارک تاریخی معتبر در دست شاعران و نویسندگان قدیمی بوده است و گرنه کارنامه اسکندر قابل دفاع نیست و تنها از نظر بعضی خارجی ها فرد مهمی بوده است . همچنین وی زندگی اش کوتاه بود که شرح و توضیح آن در کتاب های تاریخی آمده است . وقت و تاریخ و زمان بر شما خوش .